کودکانکار، کودکان شریفی هستند که گاه به اجبار و گاه از روی داوطلبی به اقتصاد خانواده کمک میکنند. آنان نه گدا هستند و نه دزد و بیمار. کار آنان ارزشمند است و برخی از مردم ما که فکر میکنند آن کودکان دزد و گدا و بیمار هستند، نیازمند تغییر نگرش به آنان هستند. برای این تغییر نگرش دولت پیشقدم نمیشود چراکه دلمشغولیهای دیگری دارد. شاید بتوان گفت که کودکانکار، تولید و بازتولید سیاستهای اشتباه اقتصادی و رفاهی همین دولتها در سالهای گذشتهاند. شهرداریها هم که فقط یاد گرفتهاند بگویند سیاستهایشان جامعهمحور شده است، اما بیشتر با سنگوآهن سروکار دارند تا روح و جان. بهزیستیها هم که… این وسط میمانند چند سمن و رسانه. البته موضوع خاص ایران نیست.
در ایران هیچگونه آمار قابلاعتماد و صحیحی درباره شمار کودکانکار در دست نیست. البته که نادرستی آمارها تنها محدود به سرنوشت کودکانکار نیست. آمارهای رسمی در ایران از وجود ٢میلیون کودککار سخن بهمیان میآورد اما مطابق آمارهای غیررسمی، شمار کودکانکار گویا بیشتر از این حرفهاست. ٣میلیون کودک ترکتحصیل کرده اگر کار نمیکنند، پس چهمیکنند؟ راستی ٣میلیون ترکتحصیلی داریم یا ٧ میلیون؟
در اینجا دوست دارم به احترام مرد داوطلبی که به کمک کودکانکار شتافت، ادامه ستون را به او اختصاص دهم (هرچند در روزهای آینده از او گزارش مفصلی خواهیم داشت): علی صداقتیخیاط ملقب به «عموخیاط». وی دوران تحصیلات مقدماتی خود را در مشهد گذراند و در رشتههای جامعهشناسی و اقتصاد سیاسی در پاریس ادامهتحصیل داد. درسال ۱۳۵۵ ازدواج کرده و سال ۱۳۵۶ به ایران بازگشت. در سال ۱۳۷۶ در کمتر از ٦ماه، ٣زلزله مخرب، بجنورد، اردبیل و قاین را لرزاند، صداقتیخیاط در روزهای نخست زلزله خود را به سرعین، حاجیآباد و اسفدان رساند. در سال ۱۳۸۱ پس از امدادرسانی و کمک به زلزلهزدگان آوج قزوین در ساختن یک باب راهنمایی شبانهروزی برای دختران که تا آن زمان از ادامهتحصیل محروم بودند، در روستای حصار همکاری کرد.
در سال ۱۳79 با کودکانکار و خیابان آشنا شد و پس از بررسی رفتارها و شرایط زندگی آنان طرح «اتاق امن ذهن» را مطرح کرد، اتاق امنی که وی معتقد بود، این کودکان از آن بیبهرهاند. بنابراین تصمیم گرفت به آنان برای دستیابی به یک «اتاق امن ذهن» کمک کند. (علی صداقتیخیاط در فیلم مستند «اتاق امن»- ساخته ارسلان امیری و آیدا پناهنده درسال ۱۳۸۹- که درباره کودکانکار و فعالیتهای وی ساخته شده، در رابطه با طرح اتاق خلوت و امن ذهنی توضیحات کاملی را ارایه میدهد.)
او در روزهای جمعه در دروازهغار با همکاری انجمن حمایت از حقوق کودکان کلاسهای خلاقیت برگزار کرد. در همین کلاسها بود که کودکان و داوطلبان وی را «عمو خیاط» نامیدند.
در سال ۱۳۸۱ کلاسهای خلاقیت را در خانهکودک شوش و ناصرخسرو نیز تشکیل داد. همچنین در سال ۱۳۸۲ در خانهکودک پامنار؛ کانون فرهنگی- حمایتی کودکانکار و در سال۱۳۸۳ در جمعیت دفاع از کودکانکار و خیابان، کلاسهای خلاقیت را برپا کرد. درسال ۱۳۸۴ نخستین بخش از نوشتههای کودکانکار و خیابان – که در همان کلاسهای خلاقیت و توسط خود کودکان به رشته تحریر درآمده بود- را تدوین و تحتعنوان «برج غار» توسط نشر قصه منتشر کرد. همچنین در همینسال کلاسهای خلاقیت خود را در بنیاد امید مهر تشکیل داد.
در سال ۱۳۸۵ دومین بخش از نوشتههای کودکانکار و خیابان را تحتعنوان «غار تار» و در سال ۱۳۸۶ سومین بخش از همین نوشتهها را با نام «ترس غار» توسط انتشارات ناهید منتشر کرد. همچنین بخش اول از رمان خاکستر را در سومین گاهنامه کانون نویسندگان ایران منتشر کرد. در سال ۱۳۸۷ چهارمین بخش از نوشتههای کودکانکار و خیابان را با عنوان «زیرگذر» توسط انتشارات ناهید به چاپ رساند. در سال ۱۳۸۸ چند تن از شرکتکنندگان ۱۴ تا ۲۲ ساله در کلاسهای خلاقیت وی اعلام کردند حاضر به نوشتن داستان نیستند و میخواهند داستانهایشان را بهصورت شفاهی بیان کنند.
این گروه از شرکتکنندگان کسانی بودند که در مقطع اول تا چهارم دبستان ترکتحصیل کرده و برای کمک به مخارج خانواده مشغول کار شده بودند. بنابراین عمو خیاط به بررسی علل کُندبودن روند سوادآموزی در زبان فارسی و عوامل تشدیدکننده بیسوادی پرداخت و در پاسگاه نعمتآباد کلاسهای سوادآموزی را برای این دسته از کودکان و نوجوانان دایر کرد. او با بررسی، تحقیق و نیز تجربیاتی که در این زمینه کسب کرده بود، روش نوین هنر خواندنونوشتن در ٣٠ جلسه (۱۵روزه) را طراحی و آن را در سال ۱۳۹۰ منتشر کرد. وی این شیوه را در جمعیت دفاع از کودکانکار و خیابان، شهرک امید، کانون اصلاح و تربیت، خاکسفید، صباشهر، مولوی، امامزاده حسن، هفت جوب شهریار و… اجرا و بیسوادان بسیاری را از موهبت خواندن و نوشتن برخوردار کرد. همچنین با پیگیری و تشویق عمو خیاط بسیاری از این کودکان و نوجوانان به کمک داوطلبان دیگر، دوره راهنمایی و تعدادی نیز دوران دبیرستان را در کمتر از دوسال به پایان رساندند.
سعید اصغرزاده