“زندگی به روایت خاک” نام نمایشگاه عکسی است که عکاس آن آقای هادی مختاریان بر روی مجوعه مستند اجتماعی که از زندگی مردمان نوحانی، چادر نشینانی از منطقه دشتیاری که از توابع شهرستان چابهار است تهیه شده است.
هادی مختاریان عکاس و خبرنگار با سابقه ای است که سالیان سال همراه با “جمعیت دفاع از کودکان کار و خیابان” در عرصه لغو کار کودکان نیز فعال است. آثار مختلف او از کودکان و دیگر اقشار محروم جامعه در قالب مجموعه های مستند ارزشمند، زینت بخش سابقه تلاش گران و فعالان اجتماعی برای مقابله با فقر و محرومیت انسان های مناطق مختلف بوده است.
مصاحبه ای اختصاصی با این عضو هنرمند و صاحب سبک “جمعیت دفاع” داریم که حتما” در روزهای آینده باستحضار شما دوستان خواهیم رساند.
نوشته های زیر اثر آقای مختاریان است که واگویه ی زیستنش با “آنان” در خاکی بی آب را روایت می کند.
مختاریان درباره مجموعه اش می نویسد:
مردمان خاک تشنه
اینجا بخش دشتیاری شهرستان چابهار است؛ در جنوب شرق استان سیستان و بلوچستان. منطقه ای که اکنون به لطف چند سد و البته خشکسالی، هیچ نشانی از باغ های سرسبز چند سال پیش ندارد.
روی این خاک تفتیده و تشنه، مردمانی به حیات خود ادامه می دهند که شکل زندگانی آنها هیچ شباهتی به زندگی ما و شما ندارد. آنها را نوحانی می خوانند؛ پیشتر عشیره بوده اند و حالا روی این خاک ساکن شده اند؛ در کپرهایی که با چند شاخه نی علم شده. کف کپر زمین عریان است و جهاز کپر، چند ظرف و گونی و دور ریز دیگران.
نوحانی ها شناسنامه ندارند. پس رسمیتی ندارند. به زبان بلوچی سخن می گویند و فارسی نمی دانند.
رسمیت ندارند اما وجود دارند. در این کپرها، مثل هر نقطه دیگر این سیاره، زایش و مرگ در جریان است.
آ مثل آب
زن، پا به ماه است. اما کپر آب می خواهد. سنگینی شکمی که قرار است به زودی عضوی را به کپرنشین های نوحانی اضافه کند، نمی تواند مانع کار روزانه شود. زن باید هر روز از نهر گل آلودی که به زور از دل خاک تشنه می گذرد، غنیمتی به چنگ آورد.
زنهای نوحانی مقاوم و سرسخت اند. این زندگی خشک و خشن، روی دوش آنها می چرخد. با همان آب گل آلود، با یک اجاق هیزمی، با چند ظرف مسی، زندگی خانواده را اداره می کنند.
زنهای نوحانی به چش می مانند؛ درختی مقاوم به بی آبی. از زمین سخاوتی نمی بیند اما سبز می ماند. دشتیاری همیشه چنین خشک و تب آلود نبوده است. زمین ها اینجا تا همین ده سال پیش غرقاب بوده اند. سد بتونی که آمد، خشکسالی هم آمد. حالا این جماعت مانده اند و آبی که شاید ماهی یک بار از پشت سد رها شود تا گل و لایی به آنها برسد.
م مثل مدرسه
مدرسه کپرنشین ها، جز یک کپر دیگر چه می تواند باشد؟ بچه ها در تمام عمر کاغذ و قلم را به دست نگرفته اند. حتی نمی توانند کاغذ را خط خطی کنند.
اینجا کلاس درس و حیاط مدرسه و زمین بازی و خانه، یکی است. از دیوار خبری نیست. نیازی نیست برای فرار از مدرسه، به دیوار غلبه کنی.
ک مثل کودکی
خاک سر و صورت شان را پوشانده. پا برهنه اند و بازیگوش. دقت کنی، سالک را روی صورت خیلی های شان پیدا می کنی؛ یادگاری است از آب آلوده ای که همان هم کم است و برایش باید تقلا کنند. کودکی آنها به سراب می ماند؛ خیلی زود در نفس سوزناک این دشت تشنه، محو می شود و خاطره ای باقی نمی گذارد.
چ مثل چشم
لازم نیست برای دیدن چشم داشته باشی. خیلی ها چشم دارند و نمی بینند. دختر نوحانی نابیناست اما این از شوق او برای آموختن نمی کاهد. سر تمام کلاس ها حاضر می شود؛ تنها شاگرد این کپر- مدرسه که غیبت ندارد.
ت مثل تولد
نوزادی به جمع کپرنشین ها اضافه شده. یک دنیا خاک پیش روی اوست. یک دنیا تشنگی. یک عمر گمنامی. پدر می گوید طفلش 20 روزه است. اما بی آبی، بیماری، هر چه که هست پوستش را چروک کرده. نای بیقراری هم ندارد. انگار سرنوشتش را از پیش می داند.
م مثل مرگ
طفل مجال ماندن نمی یابد. فرصت نمی کند بزرگ شود و روی این خاک تشنه قدم بگذارد. او را به گورستانی می برند که روی سنگ قبرهایش هیچ نامی نوشته نشده. آمدنش جایی ثبت نشده. رفتنش هم. او می رود تا از تشنگی و کپرنشینی و خاک و خس بیش از این نصیب نبرد.
ص مثل صد
می گویند صد سال دارد. اما چون بی شناسنامه است، اثبات این صد سالگی هم ممکن نیست. یک قرن بعد از آن که پا به این خاک گذاشته، حالا نشسته و خاک از روی خاک می روبد؛ شاید برای آن که حیاط کپر، زیبنده میهمان باشد.
محل نمایشگاه: خیابان طالقانی شمالی، بعد از ایرانشهر، موسوی شمالی، باغ هنر.
این نمایشگاه تا 18 مهر ماه تمدید شد.
روابط عمومی جمعیت دفاع از کودکان کار و خیابان